از وقتی این وبلاگ رو شروع کردم به نوشتن در راستای مستندسازی زندگیم! اعتقاد پیدا کردم. به بیشتر اهدافی که در فهرست اهداف بن بود رسیدم! و این یک تجربه عالی برای من بود! از این بس بیشتر خواهم نوشت. بیشتر مستند میکنم! تا بهتر روی اهداف و برنامه های زندگی م متمرکز شم!
۱. خرید tv box
۲. خرید book reader
۳. خرید یک باغ یا مزرعه
۴. خرید ماشین دوم
۵. راه اندازی دفتر کار بزرگ تر
عکاسی یکی از بزرگترین علاقههام بعد از کدنویسی و برنامهنویسی محسوب میشود. از این پس فیمابین پستها، کالکشنهایی از عکاسی های تفریحی و تجاری خودم را قرار خواهم داد. اولین پست عکاسی هم مربوطه به کالکشن زیتون خواهد بود. تصاویر در تابستان ۹۶ و در شهر بابلسر به سفارش یکی از شرکتهای تولیدکننده زیتون گرفته شده اند.
ادامه مطلباز پدربزرگم یک چیز خوب یادمه! اینکه هیچ وقت نمیفهمیدم چه زمانی شال و کلاه میکرد و سوار دوچرخهش میشد و میرفت سرباغ! همیشه خدا ۴صبح از خونه میزد بیرون! سرما و گرما و سن و سال هم نداشت! تا زنده بود اینکارو کرد. مادربزرگ هم پابهپا بابابزرگ بلند میشد. براش تو سماور ذغالی چایی دم میذاشت و تا شوهرشو راهی نمیکرد، سر به بالشت نمیذاشت. و من امروز از این حس خوب پدربزرگ حسرت میخورم. اینکه چجوری میتونست از قشنگترین ساعتهای روز، بهترین استفاده را ببرد و من باید این ساعتهای پربازده رو خواب باشم!
ادامه مطلبپارسال همین موقعها بود که برای شروع فصل جدیدی از زندگیم برنامهریزی کرده بودم. برنامهریزی که قرار بود از روزمرگی نجاتم بده تا بتونم احساس کنم در مسیر موفقیت در حال گذران عمر هستم.
سالی که گذشت، با تمام ناکامیها و چالشهای شکست خورده یکی از بهترین سالهای عمرم بود. اگر اواخر سال فاکتور بگیریم. رضایت نسبی مخصوصا در هدفگذاری های شغلی و مالی دارم. فهرست زیر، یه قسمت از موفقیتهای ۳۱ سالگیبود:
تو این چند سال همیشه آرزوی این داشتم که بتونم در محیط کار کاملا اختصاصی خودم مشغول بشم. منظورم از کاملا اختصاصی، حس مالکیت نیست! بیشتر به بحث کاربرد پذیریش کار دارم. به عنوان یک برنامه نویس، محیط کاری می پسندم که به اندازه کافی تنگ و تاریک باشه تا بتونم بهتر تمرکز کنم. انبار آپارتمانم دقیقا این ویژگی ها را داشت. به همین علت از یکسال پیش برنامهریزی کردم تا بتونم زودتر به یک محیط دنج تبدیلش کنم.
ادامه مطلبنوشتن و نویسندگی، از مهمترین چالشهای تمام دوران زندگی بوده و هست. البته با شروع زندگی متاهلی و دغدغههای که زندگی مشترک بههمراه میاورد، از چالش به آرزو تبدیل شده است. اما هنوز هم دوست دارم بنویسم. البته آنقدر نویسنده نیستم که دنبال نوشتن کتاب رمان و داستان باشم و آنقدر دانشمند نیستم که بخواهم از یافتههام و علوم جدید برای کاسبان علم قلم بزنم! اما به اندازه کافی عاشق تالیف و گردآوری هستم که بتونم یک کتاب با نثر ساده و بدون پیچیدگیهای مرسوم با کمک منابع و اندکی هم از تجربیات کسب شده بنویسم.
ادامه مطلبیکی از بزرگترین آرزوهام سحرخیز شدنه و این موضوع رو تقریبا هرکسی که منو بشناسه میدونه! بارها سعی کردم و حتی در همین وبلاگ هم براش پست گذاشتم و اما تقریبا خیلی وقته جز شکست چیزی عایدم نشده. این پست بهانهای برای شروع دوباره این چالش ه و صدالبته این بار به صورت دقیق و برنامه ریزی شده.
برای شروع این چالش از جزوات و راهنماهای سایت رویال مایند استفاده میکنم و سعی میکنم گزارش ش هر روز تو وبلاگ درج کنم. معمولا دو تا روال مهم باید در این چالش رعایت بشه. روال یا عادت های صبحگاهی و شبانگاهی. از اونجا که الان که در حال نگارش این پست هستم در ادامه میرم سراغ خلاصه روال شبانگاهی
ادامه مطلبطبق معمول هر سال زمان تولدم، وبلاگ بازیم گل میکنه و مثل روز اول بچه مدرسهایها، میشینم برای سال جدید و یک شروع جدید تصمیم میگیرم. اما سالروز ۳۴ سالگی از زندگی، با بقیه تولدها، مقداری برام تفاوت داشت.
خیلی اتفاقی، داشتم یکی از قسمتهای فصل هفتم سریال فرندز رو تماشا میکردم که فهمیدم تولد ۳۰ سالگی یکی از بدترین تولدهاشون محسوب میشه و معمولا افراد بجای تولد یه جورایی عزا میگیرن و بقیه سعی میکنند به صاحب عزا دلداری بدن! از قضا تولد شخصیت فیبی داستان بود و فیبی خیلی اتفاقی از خواهر دو قلوش متوجه میشه که سیویک ساله س نه سیساله! و یه غم بزرگ دیگه بهش اضافه میشه. و در ادامه همین داستان ریچل تصمیمهای جدیدی برای ادامه زندگی بعد از سیسالگی ش میگیره . همه اینها رو گفتم که بگم هر چند ۴ سال دیر فهمیدم که چقد به سن و سال پیری نزدیکتر شدم اما باز هم دیر نیست. خب بریم سراغ برنامه های کوتاه مدت و میان مدت بعد از این.
ادامه مطلبکرونا ویروس بالاخره به ایران رسید و خیلی متاسفم که نمیتونم به خیلی از رویاهام برسم. امیدورام بتونم از این بلایا هم جان سالم به در ببرم تا حداقل بتونم آخرین آرزو یا هدف م رو اجرایی کنم.
شاید این موضوع یک بهانه خوب بود تا بتونم زودتر سر و سامانی به آرزوهای ناتمام زندگی م بدم و برای رسیدن بهشون برنامه ریزی مجددی داشته باشم.
برسیم به اصل موضوع که برنامه ریزی برای برآورده کردن یکی از آرزوهای بزرگم یعنی سایکل تورسیمه. البته خیلی دوست داشتم قایق رو هم بهش اضافه کنم اما بعید میدونم. شاید در برنامه ای جداگانه طول دریای خزر را قایق طی کنم!!!
درباره این سایت